جمعه ۰۷ اردیبهشت ۰۳

علاج زندگي بي نيستي صورت نمي‌بندد

۱۷ بازديد

مكش رنج تأمل‌ گر زيان خواهي و گر سودي

درنگ عالم فرصت نمي‌باشد كم از دودي

جهان يكسر قماش كارگاه صبح مي‌بافد

ندارد اين ‌كتان جز خاك حسرت تاري و پودي

خيال آباد امكان غير حيرت بر نمي دارد

بساط خودنماييها مچين بر بود و نابودي

درين گلزار كم فرصت كدامين صبح و كو شبنم

عرقها مي‌شمارد خجلت انفاس معدودي

خيال آشيان نوبهار كيست حيرانم

كه مي‌بالد ز چشمم حيرت بوي‌ گل اندودي

شكرخند كدامين غنچه يارب بسملم دارد

كه چون صبحم سراپا پيكر زخم نمكسودي

از اين سودا كه من در چارسوي نُه فلك دارم

همين در سودن دست ندامت ديده‌ام سودي

به هر سو بنگري دود كباب ياس مي‌آيد

به غير از دل ندارد مجمر كون و مكان عودي

تو هم‌در آرزوي سيم و زر زنار مي‌بندي

مكن طعن برهمن‌ گر كند از سنگ معبودي

علاج زندگي بي نيستي صورت نمي‌بندد

چو زخم صبح دارم در عدم اميد بهبودي

به چندين داغ آهي از دل ما سر نزد بيدل

چراغ لالهٔ ما نيست تهمت قابل دودي

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.