شنبه ۰۸ اردیبهشت ۰۳

ور آب تلخ نرفتي ز بحر سوي افق

۱۴ بازديد

درخت اگر متحرك بدي به پا و به پر

نه رنج اره كشيدي نه زخمه‌ هاي تبر

ور آفتاب نرفتي به پر و پا همه شب

جهان چگونه منور شدي بگاه سحر

ور آب تلخ نرفتي ز بحر سوي افق

كجا حيات گلستان شدي به سيل و مطر

چو قطره از وطن خويش رفت و بازآمد

مصادف صدف او گشت و شد يكي گوهر

نه يوسفي به سفر رفت از پدر گريان

نه در سفر به سعادت رسيد و ملك و ظفر

نه مصطفي به سفر رفت جانب يثرب

بيافت سلطنت و گشت شاه صد كشور

وگر تو پاي نداري سفر گزين در خويش

چو كان لعل پذيرا شو از شعاع اثر

ز خويشتن سفري كن به خويش اي خواجه

كه از چنين سفري گشت خاك معدن زر

ز تلخي و ترشي رو به سوي شيريني

چنانك رست ز تلخي هزار گونه ثمر

ز شمس مفخر تبريز جوي شيريني

از آنك هر ثمر از نور شمس يابد فر

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.