جمعه ۰۵ شهریور ۰۰ | ۲۱:۵۳ ۱۴ بازديد
درخت اگر متحرك بدي به پا و به پر
نه رنج اره كشيدي نه زخمه هاي تبر
ور آفتاب نرفتي به پر و پا همه شب
جهان چگونه منور شدي بگاه سحر
ور آب تلخ نرفتي ز بحر سوي افق
كجا حيات گلستان شدي به سيل و مطر
چو قطره از وطن خويش رفت و بازآمد
مصادف صدف او گشت و شد يكي گوهر
نه يوسفي به سفر رفت از پدر گريان
نه در سفر به سعادت رسيد و ملك و ظفر
نه مصطفي به سفر رفت جانب يثرب
بيافت سلطنت و گشت شاه صد كشور
وگر تو پاي نداري سفر گزين در خويش
چو كان لعل پذيرا شو از شعاع اثر
ز خويشتن سفري كن به خويش اي خواجه
كه از چنين سفري گشت خاك معدن زر
ز تلخي و ترشي رو به سوي شيريني
چنانك رست ز تلخي هزار گونه ثمر
ز شمس مفخر تبريز جوي شيريني
از آنك هر ثمر از نور شمس يابد فر